نثر ادبی

جشنی به بزرگی آزادی

جشن آزادی

بی تعارف این روزها نسبت به گذشته دلتنگ تریم و حسرت هایمان بیشتر شده؛ از بوسیدن و بغل کردن و حتی دست دادن بگیر تا ندیدن کسانی که به مفهوم فیزیکی فاصله از هم دوریم .

از ته قلبم خواستم قبل از این که دیر شود ، مناسبتی باشد تا هر کسی را که از دوران طفولیت تا به حال حتی اگر یک بار رفیق صدایش کردم ، در آن جشن ببینم و بی نهایت از بودنش.

از صدایش ، از خنده های ته دلی اش ، از رها بودنش لذت ببرم.

چه قدر دلم تنگ است برای تمام خنده ها و شیطنت های از روی علاقه ی روز های گذشته .

دلم جشنی میخواهد به بزرگی جشن آزادی.

 

#آصف_گنجی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *