توی دنیای واقعی ما آدم ها همیشه وقتی بادکنکی از دستمون رها میشه و میره انقدر نگاهش میکنیم تا کوچک و کوچکتر میشود
نه مقصدی دارد نه مسیری ...
فقط میرود و ما می مونیم و یه عالمه بی خبری ... مثل آدم های زندگی ...
اما این قاب که روی دیوار اتاقی در مقابل چشمانم هست هر بار برایم تکرار میکند که هر که را دوست داشتی، آدمِ خوش رنگ زندگیت بود می توانی کنارش رویاهایت را بسازی رهایش نکن!
رهایش نمیکنم ...به هر کجا که پرواز کند حتی بالِ پرواز نداشته باشم خمی به ابرو نمی اورم و همراهش میروم ...